شهرکوچه پراز اسفندای دونه دونه شد
لقبم مجنون بود و به تازگی دیوونه شد
کوچه رو با اشکای گرم خودم شسته بودم
دیگه از دست همه به جز خودت خسته بودم
مژه هام کوچه مونوحسابی جاروکرده بود
رو لبا ترانه راس راسی برمی گرده بود
گلدونا پر بودن از گلای شقایق وعروس
همه جا پیچیده بود ترانه مرا ببوس
با یه دسته گل بودم منتظر اومد نت
چقدر دیرشده بود اما برای دید نت
کلمات کلیدی: